Mindblown: a blog about philosophy.

  • یـازده دقیقه

    از کوروشی یه کتاب به امانت گرفتم و تو این چند هفته درگیرش بودم…  رمان یازده دقیقه نوشته جناب پائولو کوئلیو از انتشارات نشر نی نگار که چون تجدید چاپ نمی‌شه بسیار نایاب هست.  نویسنده با این عبارات زیبا داستان رو شروع می‌کنه:  یکی بود و یکی نبود… وفاحشه ای بود به نام ماریا… آه،…

  • حفاظت شده: بهانه نوشت

    حفاظت شده: بهانه نوشت

    هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

  • داستــان عــاشقــانــه

    . در مــن   آدم بــرفــی ای ســت کــه عــاشــق آفتــاب شــده!   و ایــن، خــلاصــه همــه داستــان هــای عــاشقــانــه جــهان اســت . . .

  • ســوء تفــاهــم

    . مــی پــرستــمت! می‌دانــی؟! بــه انــدازه ی تمــام سبــزی هميــن درخــت رو بــه رو! دلگــير می‌شوی گــريــه می‌کنی حــواسم نــبود زمــستان است!!!  

  • یک‌سال پیش در چنین روزی . . .

    یک‌سال پیش در چنین روزی . . .

    فردا تولد یک‌سالگی وبلاگم هست!  روزی که با سلام جهان در اسدی آنلاین نوشتم…  اعتراف می‌کنم که اون روزها چندان حال و روز خوشی نداشتم… اما هر چه بود یک‌سال گذشت… به راحتی نوشتن همین یک جمله!   . . . . . . . . √ تو این آخرین روزهای پاییز بارش برف هم تو وبلاگ…

  • خرافه گرایی یا فقر سواد دیجیتالی؟

    چگونه ممکن است ماهیت عکسی با لایک کردن، و گذاشتن عدد خاصی در کامنت تغییر کند؟… درب ماشینی باز شود؟ چراغ یا بوقی بزند! یا خردادیان شروع به رقص عربی بکند؟!  خانم ها و آقایان این یک فاجعه ملی هست! بیشتر از این تعجب می‌کنم که اکثر اینها هم از قشر تحصیل کرده این مملکت هستن!…

  • آیا ایرانسل دزد است!؟

    آیا ایرانسل دزد است!؟

    تو این چند ماه شایدم بیشتر یه مشکلی با نحوه کسر اعتبار با ارسال پیامک ایرانسل برام به وجود اومده که خیلی هم عجیب هست…  به صورت تصادفی در بیشتر موارد برای ارسال یک متن فارسی (حتی کوتاه) تا 3 بار هزینه 160 ریالی از اعتبارم کسر می‌شه! یعنی 48 تومان! از دوستانی که مشترک…

  • مترو در شهرک واوان … ؟

    مترو در شهرک واوان … ؟

    میلاد داشت در مورد خبری که از شبکه تهران شنیده بود می‌گفت… اینکه تا اول مهر 92 کار مترو شاهد به پرند به اتمام می‌رسه و چیزی که برای ما اهمیت داشت ایستگاه مترو شهرک واوان اسلامشهر بود!  واقعیت اینه که بعد از سال ها وعده وعید!(درست نوشتم!) امسال و از اول خرداد شاهد شروع…

  • ﺣﺴﺮﺕ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ

    . ﺣـﺮﻑﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺎﺗـﻤﺎﻡ . . . ﺗﺎ ﻧـﮕﺎﻩ ﻣـﯽﮐﻨﯽ: ﻭﻗـﺖ ﺭﻓﺘـﻦ ﺍﺳـﺖ ﺑـﺎﺯﻫـﻢ ﻫـﻤﺎﻥ حـکاﯾـﺖ ﻫﻤـﯿﺸﮕـﯽ! ﭘـﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧـﮑﻪ ﺑﺎ ﺧـﺒﺮ ﺷــﻮﯼ ﻟﺤـﻈﻪ ﯼ ﻋﻈـﯿﻤﺖ ﺗـﻮ ﻧـﺎﮔـﺰﯾـﺮ ﻣـﯽﺷـوﺩ ﺁﯼ . . . ﻧـﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼـﻘﺪﺭ ﺯﻭﺩ دیـر مـی‌شود

  • تصـادف

    . شب خیابان، مثل من اسـت   هـر از چندی خـاطره‌ای بـی‌احتیاط مـی‌گذرد   دلـم یک تصـادف جدی مـی‌خواهد پر سـر و صدا آمبولانس‌هـا سراسیمه شوند و کار از کار بگذرد . . .    

  • پایـیز . . .

    . پاييز آمده اسـت پشتِ پـنجره بيا بـرويم کمـی قدم بزنيم.   نـگران نباش!     دوبـاره بازمـی‌گـردانمَ‌ت         به قـاب عکـس . . . 

  • احوال نوشت

    √ چهارشنبه  سیم کشی برق پاساژ آتیش گرفت… چه دود غلیظی! و چه شانس بدی!  هنوزم باورم نمی‌شه… در لحظه ای همه جا به گند کشیده شد…  همش هم سر شکسته بودن قسمتی از شیشه و باز بودن پنجره کنار تهویه…   √ بعد از دو هفته که مثلن اومدم قسمت 2 و 3 دکستر رو…

آیا توصیه کتاب دارید؟