دسته: شعر، هنر و ادبیات
-
وقتی به تــو فکر میکنم . . .
. . . وقتی به تــو فکر میکنم سال من نو میشــود توی قلبم توپ در میکنند و ماهی قرمز تُنگ بلور پشتک میزند برای خنده هات . . .
-
سـحر زندگیم . . .
من اینجا بس دلم تنگ است، و هرسـازی که میبینم بد آهنگ است بیا ره توشه بـرداریم قدم در راه بی برگشـت بگذاریم ببینیم آسـمان هرکجا آیا همین رنگ اسـت؟ این شعر زیبا از اخوان ثالث بهترین توصیف حال و هوای این روزهای من هست، نزدیک به یک ماه از آشنایی ما گذشت… عشقم که…
-
ﻫﻮﺍﯼ ﺗﺎﺯﻩ
. در خلوتِ روشـن با تو گريـستهام برایِ خاطـرِ زندهگـان، و در گـورسـتانِ تاريـک با تو خـواندهام زيبـاتريـنِ ســرودها را زيرا که مـردهگانِ اين سـال عاشــقتريـنِ زنـدهگان بـودهاند.
-
رفتنــی بــی پــاســخ . . .
. بــرای هر اتفــاقــی، مــیتــوان پــاسخـی یــافــت؛ جــز بــرای رفتــنهــای نــا به هنگــام! شــایــد رفتــن، خــود پــاســخِ یــک اتفــاق اســت! هیچکس نمیدانــد، جــز آنکــه رفتــه اســت . . .
-
قلـعه حـیوانات
مزرعه حیوانات/ قلعه حیوانات نوشته جورج اورول این کتاب با ترجمه جناب امیر امیرشاهی برای اولینبار در سال 1348 منتشر شده… یک داستان اجتماعی، سیاسی درباره مزرعه ای که خوکها با کمک بقیه حیوانات انقلاب میکنند و با بیرون کردن مزرعه دار یک حکومت جدید برپا میکنند. شخصیتهای داستان فانتزی هستند اما هر یک از…
-
نبــودن یــک بــودن
. از لیــوانهــا، بــه لیــوان شکستــه، فکــر مــیکنــی! از آدمهــا، بــه کســی کــه از دســت دادهای، بــه کســی کــه بــدســت نیــاوردهای! همیشــه، چیــزی کــه نیســت، بهتــر اســت . . .
-
آدم بـرفی
به شـانه ام زده ای که تنـهائـی ام را تکانده باشـی ! بـه چه دلخوش کرده ای ؟! تـکاندن بـرف از شـانه های آدم بـــرفی ؟!
-
یـازده دقیقه
از کوروشی یه کتاب به امانت گرفتم و تو این چند هفته درگیرش بودم… رمان یازده دقیقه نوشته جناب پائولو کوئلیو از انتشارات نشر نی نگار که چون تجدید چاپ نمیشه بسیار نایاب هست. نویسنده با این عبارات زیبا داستان رو شروع میکنه: یکی بود و یکی نبود… وفاحشه ای بود به نام ماریا… آه،…
-
داستــان عــاشقــانــه
. در مــن آدم بــرفــی ای ســت کــه عــاشــق آفتــاب شــده! و ایــن، خــلاصــه همــه داستــان هــای عــاشقــانــه جــهان اســت . . .
-
ســوء تفــاهــم
. مــی پــرستــمت! میدانــی؟! بــه انــدازه ی تمــام سبــزی هميــن درخــت رو بــه رو! دلگــير میشوی گــريــه میکنی حــواسم نــبود زمــستان است!!!
-
ﺣﺴﺮﺕ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ
. ﺣـﺮﻑﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺎﺗـﻤﺎﻡ . . . ﺗﺎ ﻧـﮕﺎﻩ ﻣـﯽﮐﻨﯽ: ﻭﻗـﺖ ﺭﻓﺘـﻦ ﺍﺳـﺖ ﺑـﺎﺯﻫـﻢ ﻫـﻤﺎﻥ حـکاﯾـﺖ ﻫﻤـﯿﺸﮕـﯽ! ﭘـﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧـﮑﻪ ﺑﺎ ﺧـﺒﺮ ﺷــﻮﯼ ﻟﺤـﻈﻪ ﯼ ﻋﻈـﯿﻤﺖ ﺗـﻮ ﻧـﺎﮔـﺰﯾـﺮ ﻣـﯽﺷـوﺩ ﺁﯼ . . . ﻧـﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼـﻘﺪﺭ ﺯﻭﺩ دیـر مـیشود
-
تصـادف
. شب خیابان، مثل من اسـت هـر از چندی خـاطرهای بـیاحتیاط مـیگذرد دلـم یک تصـادف جدی مـیخواهد پر سـر و صدا آمبولانسهـا سراسیمه شوند و کار از کار بگذرد . . .