تنهایی . . .
آنجا كه تو ايستادهای هميشه پاييز است هميشه برگها میريزند هميشه بادها خاک را بلند ميكنند و غم را مینشانند آنجا كه تو ايستادهای ای من با تو هستم آدم…
Continue readingآنجا كه تو ايستادهای هميشه پاييز است هميشه برگها میريزند هميشه بادها خاک را بلند ميكنند و غم را مینشانند آنجا كه تو ايستادهای ای من با تو هستم آدم…
Continue readingاز هــم جــدا شــدنــد و درخــت کهنســال محلــه، خشــک شــد! از حــرکــت ایستــاده بــود، قلبــی کــه روی سینــه اش، کنــده کــاری شــده بــود . . .
Continue readingراه حلــی داری؟! راه نجــاتــی بــرای کشتــی شکستــه کــه نــه غــرق مــی شــود، نــه نجــات پیــدا مــی کنــد . . .
Continue reading. نقشــه جـهان را تا مـیزنم جـهان را، توی جیـبم مـیگـذارم . . . تو فقط چـند سـانـتیمتـر از مـن دوری! پی نوشت: و مهربانیت…
Continue reading. گـرگ شنـگول را خورده اسـت گـرگ مـنگول را تــکه تــکه مـیکند . . . بـلند شو پــسرم! ایـن قصـه بـــرای نــخوابیدن اسـت!
Continue reading. وقتی عقیـده، عـقده خـوانده مــیشـود و نـور چــراغ در آب، مهــتاب تلقـی! و متـانت زمیــن زیر بــرف یــخ مـیزند . . . آن وقت اســت کـه نان از یتیـم…
Continue reading. عطــر تــو در هــواســت! مــیآيــی يــا رفتــهای؟!
Continue reading. کلیــدهــای گمشــده، روزی پیــدا خــواهنــد شــد! بــا قفــلهــای گمشــده چــه کنیــم؟!
Continue reading. خــوشــا بــه حــال کــلاغــان، کــه از زميــن دورنــد! حــتی بــه ارتفــاع يــک درخــت . . .
Continue reading. کــاش پــرنــده نبــودی! رد پــروازی در آســمان بــرايــم نگــذاشتــه ای . . . کــاش پــرنــده بــودم!
Continue reading. صبــح زود، ایــن منــم! پــرنــده ای در آسمــان رهــا شــده! دام و دانــه ات کجــاســت؟!
Continue reading. اما… با ایـنهمـه تقصیر مـن نبود که با ایـنهمـه… با ایـنهمـه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شـدم اصلاً نه تـو ، نه مـن! تقصیـر…
Continue reading