آنجا كه تو ايستادهای
هميشه پاييز است
هميشه برگها میريزند
هميشه بادها
خاک را بلند ميكنند و غم را
مینشانند
آنجا كه تو ايستادهای ای من
با تو هستم
آدم تنها
خودش را «تو» خطاب میكند

. . .
آنجا كه تو ايستادهای
هميشه پاييز است
هميشه برگها میريزند
هميشه بادها
خاک را بلند ميكنند و غم را
مینشانند
آنجا كه تو ايستادهای ای من
با تو هستم
آدم تنها
خودش را «تو» خطاب میكند
. . .